فقر

فقر یعنی

فقر یعنی
وقتی احسان علیخانی از پسرک کاری میپرسد ارزویت چیست
پسر میگوید من ارزوی ندارم چرا که وقت نداشتم بهش فکر کنم
فقر یعنی
وقتی مجری نصف شب در خیابان از کودک گونی به پشت که سر در سطله زباله کرده
اسمت چیه
او میگوید شیرین
مجری میگوید پس چرا لباس پسرونه پوشیدی
شیرین میگوید از ترس جانم از ترس شرفم
مجری میگوید چه میکنی
شیرین پاسخ مبدهد
زباله جمع میکنم تا با فروش ان پول دعوا های پدر و مادر مریضم را فراهم کنم
مجری میگوید ارزوت چیه
شیرین لبخندی میزند و میگوید یه روز تمام بدبخت های دنیا خوشبخت بشن
فقر یعنی
یک مادر و یک فرزند که برای زنده ماندن نه زندگی کردن
میخ صاف میکند انهم با حقوق ماهی فقط فقط 22هزارتومن
مجری وقتی از کودک میپرسد ارزویت چیه
کودک میگوید دیدن لبخند مادرم که تا حالا ندیدم
فقر یعنی
پدری بی کار که برای درمان نه زنده ماندن دختر سرطانی خود همه راه ها را طی کرد و در اخر چاره رادرفروختن کلیه دید
وقتی از او پرسدند ارزویت چیست
پدر با چشمان اشک بار فقط گفت دخترم.....
فقر یعنی
وقتی خبر نگاری درحال نوشتن بود که ناگهان تلفنش زنگ میخورد پشت خط کودکی به او میگوید دیگر با مادرم کاری نداشته باشید
دیگر از او چیزی نخرید
خبرنگار میگوید مگر مادرت چه میفروشد
کودک با صدای لرزان میگوید (تنش را)
بعد از صحبت با کودک
خبرنگار از اوپرسید ارزوت چیه
کودک میگوید ارزو.....؟
وبه فکر فرو میرود
فقر یعنی
بیوه زنی که با مردن شوهرش یارانه اش نصف میشود
از همجا نرتد میشود اگر کسی هم کمکی کند فقط فقط برای سود خودش است مجبور است برای تهیه نان تن به هرکاری دهد
از او پرسیدند ارزویت چیست
انقدر دلش پر بود که فقط سرتکان داد